ژوانژوان، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره

روزهای زیبای من

و اما...

امروز  نه میخوام از رشدت بگم نه از خوبیت نه از هیچ چیز دیگه... از شگفتی های روزهای مادری بگم که داره روز به روز منو بزرگ میکنه از سکوتم پیداست وقتی  که شرایط بر وفق مرادمون نیست و من خسته از انرژی تمام نا شدنی تو فقط سکوت میکنم نکنه خستگی ها باعث بشه از روی نا شکری زبانم ،صدام بلند بشه بهت نگاه میکنم و فقط نگاه تو معصومانه بهم خیره میشی مامان آخه چته ؟ نکنه درد داری نکنه دندونته ؟ آروم گز میکنی توی بغلم و زود خوابت میبره ولی اگه زمین بزارمت دوباره نق میزنی ....... من دوست دارم این لحظات رو چون همیشه میترسیدم نکنه من مامان روزگار خوبم توی شرایط که ....عادی نیست جا بزنم و از این حرفهای که بچه میخواستم  چکار ! این چه بد بختیه د...
1 تير 1392

فرشته ي ما منو ببخش!

ژواني سلام عسلم ! خوبي قربونت برم !؟! فداي اون خنده هاي شيرينت كه وقتي من گريه ميكردم روي لب هاي خوشگلت نقش مي بست كه منو خوشحال كني! عزيزدلم از دل تنگي بگم!؟! آخه نميدوني چقدر دلم براي اينكه بغلت كنم يا با هم تاتي تاتي كنيم تنگ شده دفعه ي پيش به خاطر تصادف و اينكه دستم آسيب ديده بود نتونستم اما اين بار كه بيام قول ميدم حسابي باهات بازي كنم و كلي با هم صحبت كنيم ژوان ،خواهري... قول بده منو ببخشي كه اين بار خيلي نتونستم در خدمت شما فرشته كوچولو باشم! عزيز دلم دنياي كه داري توي اون ثانيه به ثانيه زندگي رو ميگذروني سرشار از فراز و نشيب هايي هستش كه من ايمان دارم و از صميم قلب آرزو دارم كه ژوانم در تمامي مراحلش پيروز ميشه ! عزيزدلم از صميم قلب ا...
1 تير 1392

این روزها

بعد از مدتها اومدم از روند رشد حرکتیت بگم : کاش اینجا میشد صدا هم گذاشت که قربونه صدات برم الان داری بطور وحشتناکی دستات و پاهاتو میخوری و یه جیغ های هم از ذوق برای خودت در میاری ...............میتونی کاملا"بشینی و به همه چی حمله ور میشی حتی اگه از قد و قامتت بزرگتر باشه ، گاهی بهم چنان نگاه میکنی  که دلم  میریزه که این دختر منه واقعآ و داره برام خوشحالی میکنه مامانای که این دوران رو دارن میگذرونن میدونن من چی میگم یه کاری رو که میخوای و انجام میدی اینقدر خوشحال میشو فکر میکنم کوه رو جابجا کردی بالاترین لذتربرای مادر دیدن موفقیت های بچشه .... زندگی من دلم واسه خوابیدنت غش میره که خودت خودتو اینقدر قشنگ میخوابونی که وقتی خوابت ...
1 تير 1392

ژوان عزيزم

سلام زندگى دختر خاله! الهى من قربون اين عكس هاى زيبات برم فداى اون دستات قربون اون چشم هاى زيبات كه دلم براى نگاهات يه ذره شده .فرشته ى مهربونم خوبى؟ ژوانى عزيزم باورت ميشه تموم طول روز هر لحظه بيادتم و بى صبرانه منتظرم كه ببينمت .ژوانى خيلى دوست دارم من و خاله جونى دلمون خيلى برات تنگ شده فرشته ى عزيزم اون دستاى كوچولوتو از راه دور ميبوسم عزيز دلم خيلى خانم شدىزودى بيا پيشمون
1 تير 1392

تولدم در کنارت یعنی ...................

اول از همه خیلی دوست دارم صدفی به خاطر ترانه زیبایی که به ژوان تقدیم کردی و تو وبلاگش به ثبت رسوندیش. می بوسمت عسل خاله و دوم اینکه امروز تولدم هستش و در کنار دخترم یه جشن 3 نفره گرفتیم .ددبا مشغله زیادی که داشت با گل و یه کیک خوشگل وارد خونه شد و گفت یالا عکس بگیریم . یه دسته گل واسه گل دختر یه دسته گل واسه من البته قرار بود شام بیرون بریم که به فردا موکول شدش. و بگم از حس زیبای در کنار تو بودن . خدا میدونه که عشق منی نفس ،با این ادا و اصولهای که داری.... توی عکسها یه قیافه ای به خودت می دادی که از دیدن عکسهاش سیر نمی شدم ما رو فیلم خودت کردی دیگه ..... الان کنارم توی کریر خوابی از دیدنت به اوج میرسم در کنارت به تمام معنا خوشبختم این ...
1 تير 1392

آخرین پست دوران زیبای بارداریم تقدیم به ژوان

  ژوانم دختر نازم، داریم کم کم به لحظه دیدار نزدیک میشیم چند ساعت باقی مونده و یکی از کارهام قبل از دنیا اومدنت گذاشتن حرفها م روی صفحه وبلاگت بود که اولیش برای تو دختر نازمه و یه حرفهای هست که باید به مادری و به دد بگم.تا حالا در حد یه رویا بودی برام توی رویاهام باهات حرف زدم توی این مدت هر جا رفتم باهام بودی تقریبا"9 ماه لحظه لحظه با هم بودیم سعی کردم توی این مدت کوچکترین دلهره ای نداشته باشم تا تو گلم اذیت نشی.. ژوان حالا رویای من داره به واقعیت می پیونده اومدنتوباور دارم ژوان توی دوران بارداری یه خطراتی هستش که به مادر اجازه نمی ده بتونه باور کنه تا آخر این 9 ماه همه چیز بر وفق مرادش باشه یه ترس یه دلهره همیشه همراته نکنه خدا بر...
1 تير 1392

تقدیم به مادرم

  اینو مینویسم واسه فرشته مهربون زندگی مادرم: توی این مدت بارداریم با اینکه دوران خیلی خوبی برای من بود و تقریبا"از اون دسته مادرهای نبودم که سختی زیادی رو تحمل کنم فهمیدم مادر شدن به همین راحتی ها نیست همون دغدغه های ذهنی که درگیرش میشی کافیه تا با شرمندگی از این به بعد به صورت مادرت نگاه کنی . وقتی بچه بودم و با مادرم قهر میکردم همیشه تعجب میکردم که چرا مادرم زودتر از من پیش قدم می شد برای آشتی و این ناز کردن من چند ساعت بیشتر طول نمی کشید چون مادر طاقت تحمل ناراحتی فرزندشو نداره با اینکه ژوان من هنوز دنیا نیومده من اینو خوب درک میکنم و حالاست که میفهمم چقدر سخته یه مادر خوب بودن و مادر من در دوران زندگی به خاطر شرایط کاری پد...
1 تير 1392

7 روز مونده به اومدنت قربونت برم

  خوبی دختر گلم الهی دورت بگردم فقط ٧ روز به اینکه تو بغلم لمست کنم و اون انگشتای ظریفتو ببوسم مونده وای خدا میدونه چقدر ما خوشحالیم. این روزها هر جا با دد میریم میگیم آخرین باره ٢ نفری میآم دفعه بعدی ژوان هم همراهمونه دیگه بیا که اگه یه ذره تحمل هم مونده بود تموم شد. مامی جون این روزها جات تنگ ترو تنگ تر شده بود از اعتراضاتت مشخصه این چند روز هم تموم میشه و اون دست وپای نازت که توی بغلت گرفته بودی رو رها میکنی و راحت میشی البته میدونم که اومدن به این دنیا برات سخته چون آرامشت روزهای اول بهم میریزه ولی عادت میکنی مامی این صاحبخونه اگه توی این مدت برات کم گذاشت رو ببخش.اگه برات کم گذاشتم اگه جای رفتم ،اگه چیزی خورم، اگه بد خو...
1 تير 1392

42 ساعت دیگه تو بغلمی

دختر گلم ،عزیزم ،مامی جون این چند ساعتهای پایانی رو هم صبر کن عشق من .دیگه چیزی نمونده میدونم که دیگه حسابی خسته شدی یه تکونهای میخوری که همه ما میترسیم نکنه دختر طلا زودتر بیاد . امروز آخرین کارهامون رو هم انجام دادیم هماهنگی با آتلیه اتاق عمل و بانک بند ناف رویان فقط فردا رو صبر کن .قراره شنبه ساعت یک ربع به شش بیمارستان باشیم نمیخوام بیشتر از این برات بنویسم چون این آخرین پست نیست که برات میزارم .آخرین حرفهامو فردا شب بهت میگم گل من . ژوان مامی و دد خیلی منتظرتن قربونت برم
1 تير 1392