طفلک
نمیشه از جلو چشام پاکش کنم و میدونم چهره بی حالش ،صدای خس خس سینه ش مثل یه پیر مردی بود که سالهاست سیگار از کنار لبش کنار نرفته ، چهره مادری که پرستاری بچه مریضشو میکنه به قلبم چنگ میزنه ... خدای من واقعا" توی مریضی این طفل های معصومت هم حکمتی هست؟؟
همش قید قی چشمهای ژوان رو میزدم وای که ما چقدر بنده های خود خواهی هستیم من حتی نمی تونم توی این مطب بشینم پس خودت منو دریاب
بیشتر از من این مادر ها و این طفلک ها آخه چرا .....
هیچ وقت درست حدس نزدم سن واقعی هیچ کسی رو از مادر طفلک پرسیدم 6 ماهشه گفت: 1 سال ..
ضعیفه و مریضه 1 ماهی هم میشه حموم نرفته عفونت شدید ریه داره و اوردمش واسه چکاب چشمهاش ببینم چشم هم درگیر عفونته ؟
ازدست خودم و از پرسیدن سوالم عصبانیم
این مطلب رو نوشتم که اگه کسی خوند براش دعا کنه شاید از بار عذاب وجدان من کم یکم بشه....
راستی اسمشو نپرسیدم ؟
پ.ن: دختری هم مشغول تمرین کردن راه رفتنه
بی ربط نوشت: اینجا یه تغییر اساسی کرده ببخشید اگه نا آشنا شده بدون اطلاع قبلی