روز میلاد تن تو
ساعت 5:30 به سمت بیمارستان راه افتادیم و من خیلی سریع توی قسمت پذیرش زایمان برای مراحل قبل عمل آماده شدم یه ادکلن خوش بو زده بودم که فضای بلوک زایمان رو پر کرده بود پرستار ازم پرسید اسمش چیه ؟ ومن: بیوتیفول خیلی خوشبوست ...معلومه حسابی آماده هستی موهاتم که براشینگ کردی.. برای اومدنت مشتاق مشتاق ... یه لیست کف دستم بود اسم مامانهای که هنوز زایمان نکرده بودن و چند تا از همکارهام ..خانم پرستار نمی دونم چه فکری کرده بود !که گفت کف دستت چیه :گفتم اسم ملتمسین دعا میترسیدم کسی از قلم بیفته ..گفت: پس منم اضافه کن ومن :چشم
خانم دکتر خوش قول اومد سر تایم و خانمی هم که از طرف بانک خون رویان باید میاومد هم خوش قول تر وتو... هر لحظه تکونهات بیشتر میشد خانم دکتر میگفت :احساس میکنه که داره اتفاقهای میفته و من با تکونهات بیشتر بیشتر دلم تنگ لحظه دیدار بود
توی اتاق عمل کمی با متخصیصین بی هوشی بحث کردم که من بی حسی نمی خوام و نمی دونم چرا اینقدر اصرار میکردن و لی من هم مصرانه رو حرفم وایسادم و بلاخره بی هوش شدم چشمامو که باز کردم تمام وجودم استرس بود از درد خبری نبود و یادمه که همش میگفتم خانم پرستار دخترم چند کیلو بود آخه من توی دوران بارداری 8 کیلو اضافه کرده بودم و دائم نگران این بودم که نکنه زیر وزن باشی وقتی بهم گفتن که یه دخترتپل بود فکر کردم دارن منوسر کار میزارن بعد از اون همش میگفتم :امیر حسین کجاست و کادر اونجا یه جوری باتعجب به من میگفتن :امیر حسین دیگه کیه ... صبر کن الان میبرنت توی اتاقت دخترت و امیر حسینت رو هم میبینی ...
هیچ وقت فراموشم نمیشه تا دد رو دیدم گفت: سارا اینقدر خوشگله و تپلی هم هست تا اومدی کنارم چشمهای طوسی تو باز کردی راستی هنوز رنگ چشمهات از بین نرفته عاشق نگاه هات هستم و ما از اون روز کنار هم هستیم چه لذتی داره در کنارت زندگی البته این زندگی همراه با عاشقیه هم من و هم ددی فقط به امید این کار میکنیم که بیام خونه ببینیمت و خستگی از تنمون بیرون بره
کاش امشب هم بارون بیاد تا با هم بریم زیر بارون ...بارون اون شب رو تا ابد از یاد نخواهم برد و سپاس گذار تو وخدایت هستم برای همیشه ..........
دختر نازم تولدت مبارک.
امروز روز توست فقط منتظر اینم بیام پیشت .....
عکس ژوان در شب تولدش و هدیه مامی رو حتمن براتون خواهم گذاشت....
مرسی که برام پیام تبریک فرستادید مثل اینکه اینجا بدون عکس دختری هم خواننده داره ....
ژوان در پایان 12 ماهگی راه میره و با ما با اصوات گوناگون ارتباط برقرار میکنه ...