یاس
ژوان من ، عروسک کوچک مامی، هر روز که به خونه میام احساس متفاوتی دارم تو داری بزرگ میشی و من به راحتی لذت دوران کودکی تو رو با چه سرعتی از دست میدم ... غمگینم خیلی غمگین. این روزها با هم زیاد حرف میزنیم و احساسم میگه حرفهای منو میفهمی ایمان دارم وقتی بهت میگم شیشه تو بیار... میری .. و بعد چند لحظه با شیشه برمیگردی چطور میشه حرفهامو درک نکنی نزدیک 2 سال میشه با هم حرف میزنیم و تو با این تن صدا آشنایی اگه خوشحال باشم یا غم گین ...... از خودم برات بیشتر میگم چون تو مشعل دار من هستی بیشتر معتقدم که دختر میتونه مشعل یه زندگی رو بدست بگیره تا یه پسر .
این روزها بیشتر کنار هم میشینیم و به تبلیغ های تلویزیون نگاه میکنیم دیروز برای اولین بار یه موزیک ویدیو از جاستین بیبر روبا چنان دقتی نگاه میکردی که من شوکه شده بودم در مورد کریسمس بود و تو مجذوب دکور های زیباش شده بودی و وقتی خیلی به وجد میای یه سری به پشت تلوزیون میزنی ببینی اون پشت چه خبره و من غرق در لذت ناب در کنارت بودن ...
دیروز به پارک کنار خونه رفتی با ددی ومن نیومدم وقتی در آسانسور باز شد و دختری 70 سانتی با یه شاخه گل وارد شد از سعادتمندی دنبال دوربین گشتم که ثبت کنم این دقیقه رو در تاریخ زندگی یه مادر وقتی دخترش بهش گل یاس میده تا یادش نره و براش تکراری نشه در آینده نه چندان دور کاش ...کاش هیچ وقت این گل ها این آغوش برام تکراری نشه ....مثل خیلی چیزها که توی زندگی ما تکراری میشن ..دریغ .
توی یه کتاب میخوندم نوشته بود.... فکر نکن حتی وقتی به عنوان مادر ، وظیفه ی خود را به نحو احسن انجام می دهی ،از دعوا و گریه خبری نخواهد بود، بلکه بر عکس در حقیقت اینها نشانه ی آن هستند که داری کارت را درست انجام می دهی....
ژوان یه مقدار خسته و ذهنم درگیره دلم برای یه کلاس که ساعتی از جو خونه شلوغمون دور بشم تنگه چند روز پیش کلی به آموزشگاه های زبان اطراف خونه زنگ زدم و با چند تا مهد هماهنگ کردم که 3 روز در هفته عصر ها 2 ساعت بری اونجا بلکه من ساعتی تنها باشم ولی دلم نیومد یادم اومد همون طور که مدتهاست آماده کردنت و وسایل تعویضت و شیشه شیر ، اسباب بازی ها فرصت رسیدن به خودمو ازم گرفتن و فقط وقت میکنم یه چیزی بپوشم تا خونه رو ترک کنم باید مدتی هم از خواسته های ذلم دست بکشم .
دوست دارم یه آشپز و یه نظافت چی توی خونه کارهامو میکرد تا از لحظه لحظه در کنارت بودن لذت ببرم وقتی میرم پای سینک ظرف شوئی و نگاه مضطربت دنبالم میکنه نمی دونم باید چه کنم با دل تنگ تو و ظرف های نشسته ........