کوهنورد کوچک
این روزها وقتی با هم همبازی میشیم و من میشم یه دختر 1 ساله که توی بازی باهات بهت خوش بگذره چقدر زیبا و قشنگ حستو بهم انتقال میدی وقتی بارون بوسه صورتموخیس میکنه و گاهی هم از گاز گاز کردنت سر خوش سر خوشم ، مست مست از این حس که خدایا چقدر خوب شد که به من به کسی که نیاز داشت به یه همدم با احساس یه دختر ناز دادی ، ( نه که ددی از بروز هیچ گونه احساسی خوشش نمی آد.............) و من با دخترم با تیکه وجودم خوش بختم و سپاس گذار خدایی هستم که برام اینگونه رقم زد ... میدونست با دادن چنین هدیه ای یکی از بنده هاشو لحظه لحظه شرمنده خود و خدای خودش میکنه .
ژوان من این روزها به شدت علاقه مند به یادگیری همه چیز شده و میدونم افسانه جون باهات خوب کار میکنه و من نتیجشو وقتی از سر کار خسته میام خونه میبینم . میدونم اینجا رو نمی خونه ولی امیدوارم خدا بهش سلامتی بده و همیشه سلامت باشه من خیلی از نحوه کارش راضیم .....
خلاصه همه چیز رو به راه و خدا رو شکر...
پنچ شنبه با خاله نسیم و عمو جعفر رفتیم کوه دارآباد دخترم واسه اولین بار بود که به کوه میرفت و چقدر بهمون خوش گذشت بسی مایه افتخار بود که با دو ورزشکار حرفه ای میرفتیم کوه و کنار چشمه جهان یه عکس یادگاری هم گرفتیم و الان ما بچه معروفیم ...هوا که خنک تر بشه بیشتر میریم از این به بعد ...مرسی خاله نسیم و عموجعفر
راستی یه عکس از آتلیه هیمن میزارم که ایده خیلی قشنگیه واسه اولین سالگرد تولد نی نی هاتون به امید خدا پست بعدی
ما سه شنبه راهی خانه پدری هستیم ... عاشق مسافرت با تو دردانه ام..