تولد خودمه
تولد ت به خوبی برگزار شد ...خدا رو شکر اونم نه یکی دوتا ...دو تا تولد 3 نفره ..من آدم خود خواهی هستم همیشه دوست دارم مناسبت های خاص ما 3 نفره باشه برعکس کار دنیا هااااااااا
و قصه 2 تا بودن ..
واسه تولد دختری تصمیم گرفتیم بریم جزیره پوکت و شهر بانکوک هم سفر خریدی باشه هم دیدنی 3 روز اول توی جزیره استراحت کردیم و 4 روز باقی مانده بانکوک بودیم با چیزهای که در مورد کشور تایلند میگن کاملن موافقم سرزمین لبخند ها یه نفر نبود ما رو ببینه نیشش باز نشه چقدر پالس مثبت گرفتیم ما خدا میدونه .....به قول ددی یه هفته قضاوت نکردیم دروغ نگفتیم
کلن در آرامش بودیم آخ که این اداره ما جدیدا" رو اعصاب اومده باید یواش یواش بیام بیرون ........
و اما روز تولدت با خودم فکر کردم که درسته ما تو سفریم ولی باید تمام مراسمات انجام بشه صبح دوش گرفتم و قرار شد شما و ددی برید استخر من برم آرایشگاه موهام رو سشوار بکشم و خرید گل و کیک و تزئینات تولدت .....
از آرایشگاه نگو که توی سفرها مگه موهای من اینقدر زیبا بشه آرایشگاه های ما فقط ادا دارن همین ......کلی با خانم حرف زدم تا قانع بشه موهامو شامپو نزنه ..گفتم دیروز زدم ....3 بار شست و گفت : نتیجه کارم بهتر میشه که نتیجش این شد موهای منو باد میبرد از بس لخت شده بود...........
کلی دنبال تزئینات گشتم تا یه چیزهای پیدا کنم که بلاخره موفق شدم ( یه چیزهای هست که مثل ژله میمونه روی یخچال میزنن توی ایران گاهی دیدم ... شبیهه کیک تولد منم گرفتم جای بنر هپی برت دی باشه رو دیوار نصبش کنیم که خوشگل بشه پشت سرمون )* بماند ....(پایین پست رو حتمن بخونید) یه عالمه گل خوشگل که اونها واسه خداهاشون میبرن هر روز چقدر واسه خدا ها مایع میزاشتن، خدای من منو ببخشش ما برات هیچ کاری نمیکنیم .... و تو چقدر توقعت از ما کمه ...یه کیک گرفتم اومدم هتل ددی و تو استخر بودید نامه گذاشته بودی بیام دنبالتون منم با یه دوربین اومدم پایین واسه ناهار خبرتون کنم ......
وقتی اومدی اتاق و کیک رو دیدی هیجان زده شده بودی روی کیک یه ببر بود و یه شیر که دخلشونو بعد از تولدت اوردی منم که قصد داشتم یادگاری ورش دارم به شمع بسنده کردم ....
راضیت کردم که ما عصر بیرون میریم و وقتی برگردیم مراسم تولد داریم قرار شدتوی آخرین طبقه هتل شمعتو فوت کنی آخه اونجا یه اسکای بار داشت که توی آسمون بود ولی قسمت نشد اونجا مرطوب بود به دلیل شرجی بودن و امنیت نداشت واست امکان لیز خوردنت زیاد بود که ما به همون طبقه رستوران برگشتیم چن تا عکس گرفتی و ادامه جشن توی اتاقمون بود.....
و اما سوپرایز ماجرا و چرا 2 تا تولد
عصر که برگشتیم هتل حس سارا کورو بهمون دست داد اتاق مرتب میز چیده شده گل یه کارت (که روش برات آرزو کرده بودن سال دیگه هم تولدت رو بانکوک باشی و همین هتل رو انتخاب کنی .....و بهترین ها برات اتفاق بیفته ...)و گفته بودن ژوان عزیز برو درب یخچال رو باز کن ....کیکتو ببین ..... بله ما دو تا کیک داشتیم و دو تا تولد به ددی گفتم خوب شد اینا اومدن دیدن ما واسه دختری تدارکات دیدیم وگرنه میگفتن عجب پدر و مادری امشب تولد دخترشونه هاااااااااااااا و لی ایمان دارم که قضاوت نمی کردن اونها بهترین فکر ها رو برای بقیه و خودشون دارن .
منم آرزو دارم همه پدر مادرها واسه عزیزهاشون بهترین ها رو تدارک ببینن و شاد باشن .
راستی دارم شغلمو عوض میکنم جمله بالا رو بخونید میفهمید دارم به آرزوی خودم دست پیدا میکنم برام دعا کنید ...
* اگه یه روز هتل لبوآ رفتید توی اتاقی که یه دیوارش رنگش با بقیه فرق داره تعجب نکنید من اونجا رو رنگ کردم اون چسبونک های کذایی به دیوار رنگ پس داده بدن و من از رنگ فروشی توی خ هتلمون یه اسپری سفید گرفتم اونجا رو مجدد نقاشی کردم اینم از خاطره ما .......