ادامه تعطیلات...........
کلن فروردین ماه در کشور عزیزمان همش تعطیلی و خوش به حال ماست فکر نکنم هیچ کسی اندازه ددی حرص بخوره و اونچه که نباید بگه رو نثار آدم های تنبل میکنه مرد کار دیگه............
بعد از تعطیلات ١٣ برای خرید لباسهای ١ تا ٢ سال راهی یه سفر 4روزه شدیم سفر دوباره با تو حس وحال جدید سفر باهات ،بلیط ٢ نفره ،با یه کارت پرواز NO SEAT ، یه INF خوردنی ، دو تا صندلی و یه کمر بند ایمنی کودک و بازم شیر خوردن در لحظه اوج و فرود .....عاشقم عاشق مسافرت باهات چون خوش سفری اصلا"همه چیزت خوشه خود عشقی عشق 4 روزی رو باهام بودیم با هم باهم جیک تو جیک گاهی میزاشتم خودت لباساتو انتخاب کنی هر کدوم رو که با توجه میگرفتی رد خور نداشت برات ورش میداشتم ددی هم در کنارمون بود و طفلک مثل همیشه نتونست واسه خودش باشه در عوض حسابی این چند روز رو خوش گذروندیم زیر بارون زیر آفتاب ..و تاکسی، مترو ،منوریل،اتوبو س با همه وسیله ای که فکر کنی تردد کردیم .
از تعطیلات که بگذریم شروع روال عادی زندگی که اونم با تو بازم عشقه مثل هر روز ساعت هفت و سی دقیقه به زهره عزیز تحویلت میدم و اونم تا ساعت 2 ازت نگهداری میکنه البته وقتی من میام تا یکی 2 ساعت پیشمون هست که خدا خیرش بده وگرنه من به کارهام نمیرسم همین جوری هم ساعت و دقیقه کم دارم جدیدن یه پارک میریم و سرسره و تاب بازیت منو به اوج خوشبختی میرسونه وقتی قیافتو اونجوری که یعنی من خیلی خوشم میکنی و هم زمان بقیه بچه ها رو هم زیر چشم نگاه میکنی ببینم اونا هم همین حس رو دارن ..... من دیگه دیوو نه شدم با این همه لحظه های ناب با تو.....
و یه فرصت کوچیک برای شام ددی و خودت و بازم بازی توی رخت خواب تا به خواب بری و من تازه برم سراغ کارها عقب افتاده تا پاسی از شب ......
ژوان هم هیوا جون و هم خاله آزاده نی نی دارن براشون دعا کن به خصوص خاله آزاده که شرایط سختی داره از خواننده های عزیز وبلاگتم این میخوام میدونم همشون نی نی دارن یا نی نی های ناز رو دوست دارن ما یه خاله آزاده داریم که عاشق نینی و خدا بعد از سالها یه نی نی داده و این کوچولو می خواد حسابی خودشو عزیز کنه مامانشو داره اذیت میکنه که بازم سپاس خدای بزرگ رو....
واما مشاوره پایان 9 ماهگی مینویسم واسه مامانای عزیز...
خانم صمدیان این ماه هم توصیه های کردن که تا اونجا که یادمه میگم شاید به درد بقیه مامانها هم بخوره اول از همه روروئکتو ثابت کردم به هزار و یک دلیل ..دوم شیر شب قطع شد اونم به 2 هزار دلیل
قبل رفتن به هر جا برات توضیح بدم داریم کجا میریم و اونجا چه کسانی منتظرتن ( یه چیز جالب گاهی ژوان توی خواب گریه میکرد و به اینم توجه نداشت که من یا ددی بقلش کردیم همونجوری چشم بسته فقط ادای گریه در میورد نه با اشک ) برام جالب بود و جای عجب داشت من که تا به حال به ژوان حتی بد هم نگاه نکردم چه برسه به پر خاش پس واقعا" جای عجب بود ولی اینجا رو بگم که وقتی دقت کردم شبهای که جای دعوت داشتیم یا میزبان بودیم این اتفاق میفتاد که طی صحبت با خانم صمدیان متوجه شدم ژوان از اینکه از ما لحظاتی دور میشه ترس داره و باید هر جا وارد میشیم 15 دقیقه بغل خودمون باشه و بعد با درخواست خودش به آغوش بقیه بره حالا اینو من چه جوری برای دوستان و خانواده عزیزمون چه جوری جا بندازم خودش یه مساله هست و هر 15 دقیقه باید ما اونو یه بغل کنیم و مطمئنش کنیم که هستیم و تو رو بسیار دوست داریم .....
غذا یواش یواش تا پایان 1 سالگی 50 در صد جای شیر رو بگیره که پای ثابت سفره ما شدی ...چون تا قبل از اون من اینقدر برای غذات اهمیت نمیدادم و فقط شیر در اولویت بود .
بازی با مکعب از خالی شدن از ظرف جاشو با پر کردن ظرف از مکعب عوض کرد یعنی تا 1 سال بازی برای تو مفهوم بهم ریختن بود و از 1 سال معنای ساختن رو یاد میگیری که من به شخصه بوسه میزنم به دستهای نازت و هر چیزی رو که باهاش ساختی من روی چشمام میزارم عزیزم .
و برای کمک به راه رفتنت مقداری از اسباب بازی هاتو درامتداد مبل بچینم و تو یکی یکی اونها رو جمع کنی و قدم هاتو بعد روی جفت چشمهای من بزاری که قدمهاتو هم می ستایم .
راستش دیگه یادم نیست چون اونروز شروع آنفلانزای من بود و با تن درد شدید خودمو به مطب رسوندم 3 تا کتاب هم گرفتم که اسم دقیقشو اینجا میزارم واسه مامانای کتاب خون ....
از همه دوستها که پیام گزاشتن و جویای ما بودن ممنون همین الان همرو میجوابم....
پست بعدی فقط عکس های دختری قول قول