دلغنچه ما
ماهک ما، این روزها حالش خیلی خوبه و حال ما بهتر از همیشه .. میشه در کنارش بود و خوشی رو نفهمید؟
یه وقت هایی خدای بزرگ خدای مهربون از روی لطفش طعم یه لذت هاییی رو بهت میچشونه مثلا" این روزها نتیجه کنکور اعلام شد یه دانشگاه خوب قبول میشی که ما هم در زمان خودش قبول شدیم البته نه یه دانشگاه خوب... اون قبول شدنه یه مدت کوتاهی حس خوبش همراهته و یا وقتی سر کار اومدم یه مدتی خوشحال بودم و بعد به سرعت یادم رفت چه روزهایی رو در آرزوی یه کار خوب بودم ...این ها رو گفتم تا منظورمو بهتر برسونم نمی دونم چرا وقتی یه بچه فضای خونه رو لبریز میکنه از صدا ی خنده ،غر ،... چرا این حسه تکراری نمیشه چرا این روزها عادی نیست نمی دونم حالم خوب نیست حال بدی دارم من این روزها رو نمی خوام به هیچ قیمتی از دست بدم حتی نمی خوام لحظه های کودکیت بگذره میدونم بزرگ بشی با هم بهتر ارتباط برقرار میکنیم ولی من ژوان با مزه خودمو چه طوری چه جور در ذهنم به خاطر بسپرم که نگران گذشت زمان نباشم ...
دیروز با نقاش اتاقت حرف میزدم یه کار بامزه کردی که نتونستم جلوی خودم بگیرم و همون جا پیش نقاش چلوندمت و خوردمت
من دارم خیلی جدی راجب پوشش رنگ اتاق حرف میزنم یه دختر کوچولو توی بغلم با یه نگاه زیر چشمی و یه لبخند زیبا و اون انگشتهای ظریف سعی داره تکونهای چشم منو هنگام حرف زدن و به هم خوردن چشم و مژه هامو با اون انگشتهای ظریف نگه داره فکر شو کنید این زیبای من چقدر دقت کرده که وقتی حرف میزنم پلک زدن من نظرشو جلب کرده حالا شب دارم برا دد تعریف میکنم به سرعت خودشو به من نزدیک کرد و باز هم همون حرکت حیرت بر انگیز ..... تو شگفتی ساز من هستی
گاهی وقتی نق میزنی دست از هر کاری که باشه میکشم و دد میگه : بده من ...ومن : نه میخوام خودم بغلش کنم مگه چند بار دخترم 1 سال و 2 ماه ، 11 روزش میشه فقط یکبار این اتفاق میفته پس خودم در بست در اختیارشم ....خودم میخوام نازشو بکشم من خیلی مغرورم من خیلی خودخواهم ومن خیلی دوست دارم .....
راستی چند روز پیش رفتیم خونه عمه جون نمیدونم چطوری بگم چقدر خوشحال بود ...درک عمه بودن وقتی هنوز کیاشا دنیا نیومده کمی برام غربیه وقتی کیک پوشکیشو درست کردم همش قربون صدقش میرفتم تازه فهمیدم دارم عمه میشم و درک کردم که عمه جونی چه احساس قشنگی داره از خاله بودن حسش بیشتر نیست ولی کمتر هم نیست البته بازم به مرام خواهر زاده و برادر زاده بستگی داره که خدا رو شکر تو اینقدر ماه هستی که درکت از روابط صمیمی تر از این حرفها است و من میکوشم بهت دوست داشتن رو عشق ورزیدن رو یاد بدم که چقدر حس خوبیه وقتی همه رو دوست داشته باشی و این حس در تو در وجود تو اعتماد به نفس بوجود میاره چون همه پذیرنده تو به آغوششون هستن و تو سر خوش این حس دوست داشتنی ..میدونی چرا حساسم جون متاسفانه ما کمتر این روزها به حس مون توجه داریم فقط توی قلبه و به مرور عادی شده و یا روی زبونه و اگه دروغ نگم پشتش خالیه ......
برم که بد جور درگیرم......
و چند تا عکس از 14 ماهگیت د رادامه مطلب