این روزها
بعد از مدتها اومدم از روند رشد حرکتیت بگم :
کاش اینجا میشد صدا هم گذاشت که قربونه صدات برم الان داری بطور وحشتناکی دستات و پاهاتو میخوری و یه جیغ های هم از ذوق برای خودت در میاری ...............میتونی کاملا"بشینی و به همه چی حمله ور میشی حتی اگه از قد و قامتت بزرگتر باشه ، گاهی بهم چنان نگاه میکنی که دلم میریزه که این دختر منه واقعآ و داره برام خوشحالی میکنه مامانای که این دوران رو دارن میگذرونن میدونن من چی میگم یه کاری رو که میخوای و انجام میدی اینقدر خوشحال میشو فکر میکنم کوه رو جابجا کردی بالاترین لذتربرای مادر دیدن موفقیت های بچشه ....
زندگی من دلم واسه خوابیدنت غش میره که خودت خودتو اینقدر قشنگ میخوابونی که وقتی خوابت میبره کلی نازت میکنم و تصدقت میرم هیچ وقت ژوان لذت دیدن دوران کودکیت رو فراموش نخواهم کرد چون 1 ساعت هم آزارم ندادی و این یعنی خدایا چه طوری شکر کنم این همه لطف و بزرگواری رو.....
غذای کمکی رو برات شروع کردم لعاب برنج ،حریره ،پوره زرد آلو ،پوره میوه جات مجاز ،یه سوپ خیلی رقیق از هویچ ،مرغ و سیب زمینی
از اعداد و ارقام بگم که وزنت توی پایان 5 ماهگی 8 کیلو و قدت 67 بود
پایان این ماه بازم واکسن که الهی بمیرم ......
چند روزه که زهره جون 2 میره ومنو شما عسل تا 10 شب تنهاییم ددی خیلی دیر میآد بد جور گرفتاره
وقتی میاد کلی واسش میرقصی اونم دلش آب میشه و خستگیش یادش نمی مونه خلاصه صدای جیغ و خوشحالیت چراغ خونه مارو روشن کرده گفتم چراغ یاد باباعزیزم افتادم این سری که خرم آباد بودیم بهت یه چراغ دریای داد که مال سالهای خیلی دوره و میشه گفت عتیقست و باارزش دستش درد نکنه عکسشو حتمن میزارم تو وبلاگت میشه چراغ وبلاگت .
خاله نگار مهربون خوشحالم که وبلاگ ژوان خوشحالت میکنه میبوسیمت من وژوان کاش آدرس وبلاگتو هم میدادی