سلبریتی من
خونه رو ترک کردن وقتی بیداری سخته و چون خانم صمدیان روی موضوع خداحافظیت با من صبح هاو عصر ها با زهره جون تاکید داره بصورت کاملا"اجبار این کارو میکنم و تو مات مبهوت منو بدرقه میکنی توی آسانسور نگاهمو از ددی قایم میکنم به آینه هم نگاه نمیکنم و خیره به سوئیچ ماشین که توی دستمه به سمت ماشین میرم . هنوز تا ظهر خیلی مونده وقتی سرم شلوغ باشه متوجه گذر زمان نیستم ، چه کنم !به ددی میگم مادر نشدی که درکم کنی میگه :بهت نمیآد مادر باشی .
همیشه دوست داشتم مادرم شاغل باشه نمیدونم چرا ؟ طفلک مادری فکرشو بکن با این همه مسئولیت شاغل هم می بود ...نمیدونم شاید تو روزی از اینکه این روزها تنهات میزاشتم برات خوشایند نباشه ولی من به در اجتماع بودن و کار کردنش بسیار معتقدم احساس میکنم از لحظه هام بهتر استفاده میشه .... دیروز وقتی خیلی دل تنگت بودم با مامان بکتاش رفتیم یه اسباب بازی فروشی نزدیک اداره ...دوست داشتم برات یه بیبی بخرمکه پستونک یا شیشه بخوره عکس العملت وقتی بهش پستونک بدی برام جالب بود .یه بیبی گرفتم که گریه میکنه و میخده و شیر که میخوره صدای خورن سیر درمیاره و بعد از چند لحظه میخوابه و خر خر میکنه (مامان بکتاش میگفت خوب چرا ما بچه اوردیم وقتی دنیای اسباب بازی ها اینقدر پیشرفت کرده )
به پیشنهاد این دوست عزیز قبل از اینکه عروسک رو بهت نشون بدم ازت فیلم گرفتم با یه لبخند کوچولو بهش گفتی :ت ت ت اینجور که متوجه شدم ت یعنی خوشحالی بامزه بود وقتی بهش میخوای شیشه شو بدی با چه قدرتی شیشه رو میکوبوندی تو صورتش الهی قربونت برم مامی آخه این چه طرز مادری کردنه طفلکه 9 ماه من باید از بیبی مواظبت کنه.....
عصری رفتیم دکترت واسه چکاب ماهیانه وزن:600/9 و قد 73 دکترت میگفت قدش به اندازه 1 سالگی و من خوشحال از اینکه ژن خوش قد بالا بودنم در شما تاثیر نداشته .....
* چند روز پیش یه سر به پاساژتیراژه سر زدیم و من منتظر دد کنار در ورودی بودم که 2 تا خانم در حین اینکه به ما نزدیک میشدن تو رو بهم نشومیدادن وقتی خیلی نزدیک شدن یکشون که خودشو عاطفه جون معرفی کرد گفت :ژوانه و من مات و مبهوت توی ذهنم دنبال این چهره ناآشنا میگشتم بعد از ایکنه خودشو خواننده وبلاگت معرفی کرد تازه متوجه شدم من مادر یک سلبریتی هستم.و چه احساس خوشآیندی از همین جا برای دوتا مامان که باردار هم بودن آرزوی سلامتی دارم و امیدوارم به خوشی نی نی هاشونو بغل کنن.
* و مژده که ما خونه پیدا کردیم چند سالی بود که مرزداران نشین بودیم ولی امسال قسمت نشد اینجا بمونیم و گیشا نشین شدیم دد میگه به خاطر ژوان و اینکه به پارک نزدیک باشیم از هول 2ماه زودتر خونه پیدا کردیم و قرار داد بستیم و ما بعد از تحویل سال جدید در حال اسباب کشی هستیم تا ببینیم خدا چی میخواد برامون در خانه جدید سال جدید رقم بزنه تو رو که در سال 91 بهمون داد منتی ست که غیر قابل وصف شدن..
به علت سر درد شدیدی که دارم همین جا تمومش میکنم بقیه رویدادهابه آینده موکول میشه.