خدایا حسرت پدرو مادر شدن رو از هیچ بنده ایت نگیر .....
وبی عزیزه دلم ؟ خوبی همه ی وجوده من ؟ میدونی هر روز که داره میگذره ما لبریز میشیم از اشتیاقه اومدنت قربونه اومدنت برم من چه جوری در برابر خدا شکر گزاری کنم ؟من چه جوری بهش بگم نمیشه سپاس گزاری کرد این همه لطفشو .........
ژوان میدونی چیه؟ من هیچ وقت حسرت نخوردم و نمی دونستم چه مزه تلخی داره این حسرت ولی مامی از وقتی که وجودت هر روز پر رنگتر میشه می فهمم اونای که دوست دارن خدا یه نی نی بهشون بده چه انتظار تلخی دارن .ژوان جون مامی یه دوست داره که خیلی مهربونه ولی تا حالا قسمتش نشده که یه نی نی ناز داشته باشن مامی براش دعا کن به خدا بگو:خدا جون به خاله من یه نی نی بده تا مامیش مثل مامی من خوشحال باشه . ژوان خوشحالم از اینکه دختر هستی و یک روز این طعم رو خواهی چشید و امیدوارم که اون روز رو ببینم دیروز به ددی میگفتم گاهی اینقدر با عشق تو وجودم ابراز میکنی خودتو که فکر میکنم داری باهام حرف میزنی و بغضم میگیره دوست دارم یه دل سیر گریه کنم از خوشحالی میفهمی حالمو؟ حالا نه بعدها خواهی درک کرد این حس رو.
به طور تقریبی ١٠ هفته به دیدارمون مونده و من یواش یواش دارم اتاقتو آماده میکنم یه کاناپه توی اتاقت گذاشتم و عروسکت منتظرته چند باره که میبینم ددی رفته و اونجا کنار عروسکت نشسته .میگه : اینجا جای منه ،وقتی از سر کار برگشتم و ژوان خواب بود اینجا تماشا میکنم خوابیدنشو .من به تصدقه خوابیدنت ،بیداریت و وجودت .
راستی مامی جون یه لوستر خوشگل با دیوارکوب واسه اتاقت خریدیم مثل لوسترهای توی کارتن سیندرلا ست من عاشقش شدم از دیدنش تو اتاقه دخترم لذت میبرم به ددی میگم:فدای دخترم که اینقدر وسایلش هم خاصه مثله خودش با کلی ذوق و شوق من و ددی گذاشتیم تو اتاقت تا وصلش کنیم .
دیشب مادری رفت قسمت نشد که بیاد خونمون تا وسایلی رو که خودش زحمتشو کشیده رو ببینه البته منم زیاد اصرار نکردم چون چیده نشدن دوست داشتم بچینم بعدا" ببینه .یه ست خواب هم برای خوابیدنت روی زمین سفارش دادم که شنبه آماده میشه دوست داشتم پنبه باشه تا تنتو اذیت نکنه واسه همین آماده نگرفتم .
من مواظبت هستم تو هم خودتو آماده کن واسه اومدن به دنیای جدیدت واسه دیدن این همه زیبایی.