ژوانژوان، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره

روزهای زیبای من

جمعه فراموش نشدنی.....

1392/4/1 9:16
نویسنده : مامی
407 بازدید
اشتراک گذاری

 خوبی دختر گلم ،امیدوارم که خوب خوب باشی من که زیاد خوب نیستم تقصیره خودته اینقدر توی این مدت مامی رو اذیت نکردی که من نفهمیدم درد چی هست! حالا که هفته های آخره اگه دردی هم باشه که نشونه اینه که به اومدنت نزدیک میشیم من همش استرس دارم که این درد واسه چیه   !

جمعه یه روز به یاد ماندنی بود برای من وددی چون با تو گل دختر رفتیم عکس های دوران بارداری بگیریم که میدونم خاطراتش برای ما موندگاره..... 

و اون لحظه ها رو برای تو هم ثبت کردیم تا بعد از اومدنت بدونی چقدر مشتاق و منتظر بودیم..

 ژوان جون: خانم عکاس وقتی کفش هاتو گذاشت رو شکمم تا باهاشون عکس بگیری اینقدر تکون خوردی که تعجب کرده بود  میگفت فکر کردم خودت داری شکمتو تکون میدی من که تا به حال ندیدم  یه نی نی اینجوری تکون بخوره؟

گفتم این دختری ما به نور و صدا حساسه با هر صدای فلاش و اون همه نور عکس العملهات باور نکردنی بودبرام البته من میدونم که چقدر هوشیارانه عمل میکنی توی این مواقع باورش برای بقیه سخته .
بعد از آتلیه با ددی یه رستوران رفتیم و حسابی از خودمون پذیرایی کردیم چقدر گشنمون شده بود شما هم که دیگه سر از پا نمیشناختی رستوران در سبک و سیاق رستورانهای تبریز بودو ددی در آسمانها بود  .

ژوان جون امروز زود میریم خونه که دو تایی استراحت کنیم باید توی این ٥ روز تعطیلی حسابی

 به خانمی برسیم و در ضمن روز پدر هم نزدیکه واسه دد جشن بگیریم که اولین سالیه که پدر شده

ددی هیچ وقت نمیزاره من براش کادو بگیرم ولی امسال بهش گفتم باید بیای بریم یه کادو بگیری چون ژوان گفته و اون هم قبول کرده قربونت برم که سال دیگه واسه ددی نی نای نای هم میکنی یعنی من میبینم اون روزها رو

دختر گلم به مامی محکم بچسب و مواظب خودت باش تا بیای تو بغل ما دوست داریم خیلی زیاد.

 


 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)